بی قرارم مثل شاهنامه ای که هرشب صدای گریه سهراب بیدارش میکند
بی قرارم مثل شاهنامه ای که هرشب صدای گریه سهراب بیدارش میکند

بی قرارم مثل شاهنامه ای که هرشب صدای گریه سهراب بیدارش میکند

...


گاهی دلت می خواهد...

دنج ترین گوشه دنیا بشینی و... 

با خیال راحت دلتنگی هایت را پهن کنی...

دوستت دارم ها را فریاد بزنی...

برای کسی که قرار نیست

هیچوقت بفهمد که دوستش داری ...





مخاطب خاص


دلتنگی مثل 

یه چاقوی کُند میمونه

نمیبره ولی 

ب شدت درد داره ...



دلتنگی


جمعه دلبـر می‌خواهد

دو فنجان چای می‌خواهد

اندکی مکث و بعد 

"دوستت دارم"‌های فراوان

همین است که زل می‌زنیم به پنجره

و چای از دهان می‌افتد

نداریم.. نیست.. که دلگیریم ...



دلتنگی



وقتی می‌بینی که من افسرده‌ام، 

نباید بگذری... سکوت کنی؛ یا فقط همدردی کنی!

بنا کننده‌ی شادی‌های من باش!

مگر چقدر وقت داریم؟...

یک قطره‌ایم که می‌چکیم در تنِ کویر 

و تمام می‌شویم.



مخاطب خاص



دوست داشتن چیزی شبیه‌به گم شدنه

توی یه آدمِ دیگه

حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی

عمیق‌تر گم میشی

 یه جاهایی دیگه نمی‌دونی

برای خودت داری زندگی می‌کنی

یا برای اون


...



روزهای تابستان 

بر شن‌های ساحل دراز می‌کشم 

و فکر کردن به تو را تمرین می‌کنم 

اگر به دریا بگویم

وقتی به تو فکر می‌کنم 

چه احساسی به او دارم 

ساحلش را رها می‌کند 

صدف‌هایش

ماهی‌هایش را رها می‌کند 

و دنبالم راه می‌افتد